عطار (غزلیات)/از در جان درآی تا جانم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (از در جان درآی تا جانم) از عطار |
' |
از در جان درآی تا جانم | همچو پروانه بر تو افشانم | |
چون نماند از وجود من اثری | پس از آن حال خود نمیدانم | |
در حضور چنان وجود شگرف | چون نمانم به جمله من مانم | |
کی بود کی که پیش شمع رخت | بدهم جان و داد بستانم | |
آب چندان بریزم از دیده | کاتش روز حشر بنشانم | |
منم و نیم جان و چندان عشق | که نیاید دو کون چندانم | |
جان از آن بر لب آمد است مرا | تا به جانت فرو شود جانم | |
بند بندم اگر فرو بندی | روی از روی تو نگردانم | |
همچو عطار مست و جان بر دست | پیش تو انیکاد میخوانم |