عطار (غزلیات)/آن را که ز وصل او خبر بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (آن را که ز وصل او خبر بود) از عطار |
' |
آن را که ز وصل او خبر بود | هر روز قیامتی دگر بود | |
چه جای قیامت است کاینجا | این شور از آن عظیمتر بود | |
زیرا که قیامت قوی را | در حد وجود پا و سر بود | |
وین شور چو پا و سر ندارد | هرگز نتواندش گذر کرد | |
چون نیست نهایت ره عشق | زین ره نه نشان و نه اثر بود | |
هر کس که ازین رهت خبر داد | میدان به یقین که بی خبر بود | |
زین راه چو یک قدم نشان نیست | چه لایق هر قدم شمر بود | |
راهی است که هر که یک قدم زد | شد محو اگر چه نامور بود | |
چندان که به غور ره نگه کرد | نه راهرو و نه راهبر بود | |
القصه کسی که پیشتر رفت | سرگشتهی راه بیشتر بود | |
بر گام نخست بود مانده | آنکو همه عمر در سفر بود | |
وانکس که بیافت سر این راه | شد کور اگرچه دیدهور بود | |
کین راز کسی شنید و دانست | کز دیده و گوش کور و کر بود | |
مانند فرید اندرین راه | پر دل شد اگرچه بی جگر بود | |
عطار که بود مرد این راه | زان جملهی عمر نوحهگر بود |