عطار (عذر آوردن مرغان)/بوعلی طوسی که پیر عهد بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (بوعلی طوسی که پیر عهد بود) از عطار |
' |
بوعلی طوسی که پیر عهد بود | سالک وادی جد و جهد بود | |
آن چنان جا کو به ناز و عز رسید | من ندانم هیچکس هرگز رسید | |
گفت فردا اهل دوزخ زار زار | اهل جنت را بپرسند آشکار | |
کز خوشی جنت و ذوق وصال | حال خود گویید با ما حسب حال | |
اهل جنت جمله گویند این زمان | خوشی فردوس برخاست از میان | |
زانک ما را در بهشت پر کمال | روی بنمود آفتاب آن جمال | |
چون جمال او به ما نزدیک شد | هشت خلد از شرم آن تاریک شد | |
در فروغ آن جمال جان فشان | خلد را نه نام باشد نه نشان | |
چون بگویند اهل جنت حال خویش | اهل دوزخ در جواب آیند پیش | |
کای همه فارغ ز فردوس و جنان | هرچ گفتید آنچنانست، آنچنان | |
زانک ما کاصحاب جای ناخوشیم | از قدم تا فرق غرق آتشیم | |
روی چون بنمود ما را آشکار | حسرت واماندگی از روی یار | |
چون شدیم اگه که ما افتادهایم | وز چنان رویی جدا افتادهایم | |
ز آتش حسرت دل ناشاد ما | آتش دوزخ ببرد از یاد ما | |
هر کجا کین آتش آید کارگر | ز آتش دوزخ کجا ماند خبر | |
هرک را شد در رهش حسرت پدید | کم تواند کرد از غیرت پدید | |
حسرت و آه و جراحت بایدت | در جراحت ذوق و راحت بایدت | |
گر درین منزل تو مجروح آمدی | محرم خلوت گه روح آمدی | |
گر تو مجروحی دم از عالم مزن | داغ مینه بر جراحت، دم مزن |