عطار (عذر آوردن مرغان)/بود مجنونی عجب در کوه سار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (بود مجنونی عجب در کوه سار) از عطار |
' |
بود مجنونی عجب در کوه سار | با پلنگان روز و شب کرده قرار | |
گاه گاهش حالتی پیدا شدی | گم شدی در خود کسی کانجا شدی | |
بیست روز آن حالتش برداشتی | حالت او حال دیگر داشتی | |
بیست روز از صبح دم تا وقت شام | رقص میکردی و برگفتی مدام | |
هر دو تنهاییم و هیچ انبوه نه | ای همه شادی و هیچ اندوه نه | |
گر بمیرد هر که را با اوست دل | دل بدو ده دوست دارد دوست دل | |
هرک از هستی او دلشاد گشت | محو از هستی شد و آزاد گشت | |
شادی جاوید کن از دوست تو | تا نگنجد هیچ کل در پوست تو |