سنایی غزنوی (قصاید)/چون من و چون تو شد ای دوست چمن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (قصاید) (چون من و چون تو شد ای دوست چمن) از سنایی غزنوی |
' |
چون من و چون تو شد ای دوست چمن | یک چمانه من و تو بی تو و من | |
توی بیتو چو بهار اندر بت | من بی من به بهار تو شمن | |
توبهی سست بروتان شدهاست | شکن زلفک تو توبه شکن | |
حسن اندر حسن اندر حسنم | تو حسن خلق و حسن بنده حسن | |
بی سر و پای یکی چنبروار | خر ما جسته و بگسسته رسن | |
تو چو نرگس کله زر بر سر | من چو گل کرده قبا پیراهن | |
پشت من پیش تو شاخ سمنی | پیش من روی تو صد دسته سمن | |
شاخ چون روی تو پر لعل و درر | آب چون زلف تو پر پیچ و شکن | |
بر گریبان پر از ماه تو شاخ | انجم افشانان دامن دامن | |
شکفه پر زر و پر سیم گلو | یاسمین پر می و پر شیر دهن | |
بسته بر ساعد گل عقد گهر | سوده در کام سمن مشک ختن | |
سر به سر شاخ پر از عارض و زلف | لب به لب جوی پر از خط و ذقن | |
زیر سرو چو الف با خوی و می | گشته یک تن الف دار دو تن | |
غنچه همچون دل من با لب تو | لاله همچون رخ تو در دل من | |
عندلیب آمده در مدحت شاه | رایگان همچو سنایی به سخن | |
شاه بهرامشه آن کو بدو زخم | جرم بهرام کند شش چو پرن | |
آن شهی کز صفت گرز و سنانش | که شود آرد فلک پرویزن | |
پوستها بر تنشان گردد نیست | هر که اندر کنفش نیست کفن | |
او چه ماند به فلان و به همان | او و تایید و جهانی دشمن |