سعدی (باب هشتم در شکر بر عافیت)/ببین تا یک انگشت از چند بند

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۵۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (باب هشتم در شکر بر عافیت) (ببین تا یک انگشت از چند بند)
از سعدی
'


ببین تا یک انگشت از چند بند به صنع الهی به هم درفگند پس آشفتگی باشد و ابلهی که انگشت بر حرف صنعش نهی تأمل کن از بهر رفتار مرد که چند استخوان پی زد و وصل کرد که بی گردش کعب و زانو و پای نشاید قدم بر گرفتن ز جای ازان سجده بر آدمی سخت نیست که در صلب او مهره یک لخت نیست دو صد مهره در یکدگر ساخته‌ست که گل مهره‌ای چون تو پرداخته‌ست رگت بر تن است ای پسندیده خوی زمینی در او سیصد و شصت جوی بصر در سر و فکر و رای و تمیز جوارح به دل، دل به دانش عزیز بهایم به روی اندر افتاده خوار تو همچون الف بر قدمها سوار نگون کرده ایشان سر از بهر خور تو آری به عزت خورش پیش سر نزیبد تو را با چنین سروری که سر جز به طاعت فرود آوری به انعام خود دانه دادت نه کاه نکردت چو انعام سر در گیاه ولیکن بدین صورت دلپذیر فرفته مشو، سیرت خوب گیر ره راست باید نه بالای راست که کافر هم از روی صورت چو ماست خردمند طبعان منت شناس بدوزند نعمت به میخ سپاس