سعدی (باب ششم در قناعت)/یکی نان خورش جز پیازی نداشت

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۴۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (باب ششم در قناعت) (یکی نان خورش جز پیازی نداشت)
از سعدی
'


یکی نان خورش جز پیازی نداشت چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت کسی گفتش ای سغبه‌ی خاکسار برو طبخی از خوان یغما بیار بخواه و مدار ای پسر شرم و باک که مقطوع روزی بود شرمناک قبا بست و چاپک نوردید دست قبایش دریدند و دستش شکست همی گفت و بر خویشتن می‌گریست که مر خویشتن کرده را چاره چیست؟ بلا جوی باشد گرفتار آز من وخانه من بعد و نان و پیاز جوینی که از سعی بازو خورم به از میده بر خوان اهل کرم چه دلتنگ خفت آن فرومایه دوش که بر سفره‌ی دیگران داشت گوش