سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور)/تو را عشق همچون خودی ز آب و گل

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۵۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور) (تو را عشق همچون خودی ز آب و گل)
از سعدی
'


تو را عشق همچون خودی ز آب و گل رباید همی صبر و آرام دل به بیداریش فتنه برخد و خال به خواب اندرش پای بند خیال به صدقش چنان سرنهی بر قدم که بینی جهان با وجودش عدم چو در چشم شاهد نیاید زرت زر و خاک یکسان نماید برت دگر با کست بر نیاید نفس که با او نماند دگر جای کس تو گویی به چشم اندرش منزل است وگر دیده برهم نهی در دل است نه اندیشه از کس که رسوا شوی نه قوت که یک دم شکیبا شوی گرت جان بخواهد به لب بر نهی وگر تیغ بر سر نهد سر نهی