سعدی (غزلیات)/گواهی امینست بر درد من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (گواهی امینست بر درد من) از سعدی |
' |
گواهی امینست بر درد من | سرشک روان بر رخ زرد من | |
ببخشای بر ناله عندلیب | الا ای گل نازپرورد من | |
که گر هم بدین نوع باشد فراق | به نزد تو باد آورد گرد من | |
که دیدست هرگز چنین آتشی | کز او میبرآید دم سرد من | |
فغان من از دست جور تو نیست | که از طالع مادرآورد من | |
من اندرخور بندگی نیستم | وز اندازه بیرون تو درخورد من | |
بداندیش نادان که مطرود باد | ندانم چه میخواهد از طرد من | |
و گر خود من آنم که اینم سزاست | ببخش و مگیر ای جوانمرد من | |
تو معذور داری به انعام خویش | اگر زلتی آمد از کرد من | |
تو دردی نداری که دردت مباد | از آن رحمتت نیست بر درد من |