سعدی (غزلیات)/چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان) از سعدی |
' |
چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان | دل از انتظار خونین دهن از امید خندان | |
مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد | به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان | |
نظری مباح کردند و هزار خون معطل | دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان | |
سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد | ز معربدان و مستان و معاشران و رندان | |
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم | که خلاص بی تو بندست و حیات بی تو زندان | |
اگرم نمیپسندی مدهم به دست دشمن | که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان | |
نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو | که قیامتست چندان سخن از دهان خندان | |
اگر این شکر ببینند محدثان شیرین | همه دستها بخایند چو نیشکر به دندان | |
همه شاهدان عالم به تو عاشقند سعدی | که میان گرگ صلحست و میان گوسفندان |