سعدی (غزلیات)/ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم) از سعدی |
' |
ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم | گر بهار آید و گر باد خزان آسودهایم | |
سروبالایی که مقصودست اگر حاصل شود | سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسودهایم | |
گر به صحرا دیگران از بهر عشرت میروند | ما به خلوت با تو ای آرام جان آسودهایم | |
هر چه از دنیا و عقبی راحت و آسایشست | گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسودهایم | |
برق نوروزی گر آتش میزند در شاخسار | ور گل افشان میکند در بوستان آسودهایم | |
باغبان را گو اگر در گلستان آلالهایست | دیگری را ده که ما با دلستان آسودهایم | |
گر سیاست میکند سلطان و قاضی حاکمند | ور ملامت میکند پیر و جوان آسودهایم | |
موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب | یا به قعر اندربرد ما بر کران آسودهایم | |
رنجها بردیم و آسایش نبود اندر جهان | ترک آسایش گرفتیم این زمان آسودهایم | |
سعدیا سرمایه داران از خلل ترسند و ما | گر برآید بانگ دزد از کاروان آسودهایم |