سعدی (غزلیات)/روزگاریست که سودازده روی توام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (روزگاریست که سودازده روی توام) از سعدی |
' |
روزگاریست که سودازده روی توام | خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام | |
به دو چشم تو که شوریدهتر از بخت منست | که به روی تو من آشفتهتر از موی توام | |
نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود | کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام | |
همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت | محرمی نیست که آرد خبری سوی توام | |
چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی | لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام | |
زین سبب خلق جهانند مرید سخنم | که ریاضت کش محراب دو ابروی توام | |
دست موتم نکند میخ سراپرده عمر | گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام | |
تو مپندار کز این در به ملامت بروم | که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام | |
سعدی از پرده عشاق چه خوش میگوید | ترک من پرده برانداز که هندوی توام |