سعدی (غزلیات)/تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم) از سعدی |
' |
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم | مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم | |
من چو به آخرت روم رفته به داغ دوستی | داروی دوستی بود هر چه بروید از گِلم | |
میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من | ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم | |
حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو | با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم | |
باد به دست آرزو در طلب هوای دل | گر نکند معاونت دور زمان مقبلم | |
لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی | ور تو قبول میکنی با همه نقص فاضلم | |
مثل تو را به خون من ور بکشی به باطلم | کس نکند مطالبت زان که غلام قاتلم | |
کشتی من که در میان آب گرفت و غرق شد | گر بود استخوان برد باد صبا به ساحلم | |
سرو برفت و بوستان از نظرم به جملگی | مینرود صنوبری بیخ گرفته در دلم | |
فکرت من کجا رسد در طلب وصال تو | این همه یاد میرود وز تو هنوز غافلم | |
لشکر عشق سعدیا غارت عقل میکند | تا تو دگر به خویشتن ظن نبری که عاقلم |