سعدی (غزلیات)/ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر) از سعدی |
' |
ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر | از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر | |
تا تو مصور شدی در دل یکتای من | جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر | |
عیب کنندم که چند در پی خوبان روی | چون نرود بنده وار هر که برندش اسیر | |
بسته زنجیر زلف زود نیابد خلاص | دیر برآید به جهد هر که فروشد به قیر | |
چون تو بتی بگذرد سروقد سیم ساق | هر که در او ننگرد مرده بود یا ضریر | |
گر نبرم ناز دوست کیست که مانند اوست | کبر کند بی خلاف هر که بود بینظیر | |
قامت زیبای سرو کاین همه وصفش کنند | هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر | |
هر که طلبکار توست روی نتابد ز تیغ | وان که هوادار توست بازنگردد به تیر | |
بوسه دهم بنده وار بر قدمت ور سرم | در سر این میرود بی سر و پایی مگیر | |
سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال | آنت مقامی بزرگ اینت بهایی حقیر | |
گر تو ز ما فارغی زو همه کس بی نیاز | ما به تو مستظهریم وز همه عالم فقیر |