سعدی (غزلیات)/آن که مرا آرزوست دیر میسر شود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (آن که مرا آرزوست دیر میسر شود) از سعدی |
' |
آن که مرا آرزوست دیر میسر شود | وین چه مرا در سرست عمر در این سر شود | |
تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست | ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود | |
برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت | زان همه آتش نگفت دود دلی برشود | |
ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت | گر در و دیوار ما از تو منور شود | |
گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی | حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود | |
هوش خردمند را عشق به تاراج برد | من نشنیدم که باز صید کبوتر شود | |
گر تو چنین خوبروی بار دگر بگذری | سنت پرهیزگار دین قلندر شود | |
هر که به گل دربماند تا بنگیرند دست | هر چه کند جهد بیش پای فروتر شود | |
چون متصور شود در دل ما نقش دوست | همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود | |
پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک | سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود | |
هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید | دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود |