سعدی (غزلیات)/آمد گه آن که بوی گلزار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (آمد گه آن که بوی گلزار) از سعدی |
' |
آمد گه آن که بوی گلزار | منسوخ کند گلاب عطار | |
خواب از سر خفتگان به دربرد | بیداری بلبلان اسحار | |
ما کلبه زهد برگرفتیم | سجاده که میبرد به خمار | |
یک رنگ شویم تا نباشد | این خرقه سترپوش زنار | |
برخیز که چشمهای مستت | خفتست و هزار فتنه بیدار | |
وقتی صنمی دلی ربودی | تو خلق ربودهای به یک بار | |
یا خاطر خویشتن به ما ده | یا خاطر ما ز دست بگذار | |
نه راه شدن نه روی بودن | معشوقه ملول و ما گرفتار | |
هم زخم تو به چو میخورم زخم | هم بار تو به چو میکشم بار | |
من پیش نهادهام که در خون | برگردم و برنگردم از یار | |
گر دنیی و آخرت بیاری | کاین هر دو بگیر و دوست بگذار | |
ما یوسف خود نمیفروشیم | تو سیم سیاه خود نگه دار |