سعدی (باب دوم در احسان)/بزارید وقتی زنی پیش شوی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب دوم در احسان) (بزارید وقتی زنی پیش شوی) از سعدی |
' |
بزارید وقتی زنی پیش شوی | که دیگر مخر نان ز بقال کوی | |
به بازار گندم فروشان گرای | که این جو فروش است گندم نمای | |
نه از مشتری کز ز حام مگس | به یک هفته رویش ندیدهست کس | |
به دلداری آن مرد صاحب نیاز | به زن گفت کای روشنایی، بساز | |
به امید ما کلبه این جا گرفت | نه مردی بود نفع از او وا گرفت | |
ره نیکمردان آزاده گیر | چو استادهای دست افتادهگیر | |
ببخشای کانان که مرد حقند | خریدار دکان بی رونقند | |
جوانمرد اگر راست خواهی ولی است | کرم پیشهی شاه مردان علی است |