سعدی (باب دوم در احسان)/اگر هوشمندی به معنی گرای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب دوم در احسان) (اگر هوشمندی به معنی گرای) از سعدی |
' |
اگر هوشمندی به معنی گرای | که معنی بماند ز صورت بجای | |
که را دانش وجود و تقوی نبود | به صورت درش هیچ معنی نبود | |
کسی خسبد آسوده در زیر گل | که خسبند از او مردم آسوده دل | |
غم خویش در زندگی خور که خویش | به مرده نپردازد از حرص خویش | |
زر و نعمت اکنون بده کان تست | که بعد از تو بیرون ز فرمان تست | |
نخواهی که باشی پراگنده دل | پراگندگان را ز خاطر مهل | |
پریشان کن امروز گنجینه چست | که فردا کلیدش نه در دست تست | |
تو با خود ببر توشه خویشتن | که شفقت نیاید ز فرزند و زن | |
کسی گوی دولت ز دنیا برد | که با خود نصیبی به عقبی برد | |
به غمخوارگی چون سرانگشت من | نخارد کس اندر جهان پشت من | |
مکن، بر کف دست نه هرچه هست | که فردا به دندان بری پشت دست | |
به پوشیدن ستر درویش کوش | که ستر خدایت بود پرده پوش | |
مگردان غریب از درت بی نصیب | مبادا که گردی به درها غریب | |
بزرگی رساند به محتاج خیر | که ترسد که محتاج گردد به غیر | |
به حال دل خستگان در نگر | که روزی دلی خسته باشی مگر | |
درون فروماندگان شاد کن | ز روز فروماندگی یاد کن | |
نه خواهندهای بر در دیگران | به شکرانه خواهنده از در مران |