سخنان اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی در روز دهقان به روستاییان قزوین و بویین‌زهرا ۱ مهر ۱۳۴۲

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۲۰:۰۱ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکت‌ها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
درگاه انقلاب شاه و مردم درگاه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی

برنامه عمرانی سوم


سخنان اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی در روز دهقان به روستاییان قزوین و بویین‌زهرا ۱ مهر ۱۳۴۲


قریب یک سال پیش در همین محل با قلبی آزرده به بازدید خرابی‌ها و تسلی خانواده‌هایی که در زلزله دهم شهریور مصیبت دیده بودند آمدم و امروز برای شرکت در جشن دهقان و ضمناً بازرسی از کارهایی که در این یک سال برای بنای جدید دهات خراب شده، و همچنین احوالپرسی از کسانی که باقی مانده‌اند، و دیدن روحیه جدیدی که در باقیماندگان ایجاد شده است، در این جا حضور دارم.


زلزله‌ای که سال گذشته در این صفحات روی داد با کمال تأسف بیش از ده هزار نفر تلفات داشت و در حدود سی هزار نفر بی خانمان شدند. کمک‌های مؤسسات ایرانی، خیرخواهان ایرانی، و تمام کسانی که در این مملکت به نحوی از انحاء در تجدید بنای این دهات شرکت کردند، و همچنین کمک‌های ذیقیمتی که ممالک دوست و افراد بشردوست و خیرخواه از خارج انجام دادند باعث کمال قدردانی است. متنها اقداماتی که انجام گرفته است جوابگوی تمام احتیاجات ساکنین آسیب دیده نیست و سعی ما در آتیه باید این باشد که در تمام دهات خراب شده بتوانیم برای مردم بنای کافی و وسیله زندگی، وسیله کشاورزی و امرار معاش فراهم کنیم. ضمناً در این دشت پهناور یک برنامه عمرانی در نظر داریم که شاید برای تمام مملکت نمونه باشد، یعنی اینکه یک کشاورز با اصول جدید در چه نوع خانه‌ای زندگی کند که بیشتر وسیله رفاه و آسایش او را فراهم کند، زمین خودش را با چه وسایلی زراعت کند، طرز آبیاری چه باشد، طرز کود دادن چه باشد، و دامداری چه باشد، و امیدواریم این برنامه را با هر قیمتی که باشد شروع کنیم و به اتمام برسانیم و این خود برای تمام اقدامات بعدی چه دولتی و چه خصوصی نمونه‌ای باشد.


اما در این روز باید از اصلاحات ارضی که در این مملکت صورت گرفته است ذکری بکنیم. اصلاحات ارضی را همان طوری که می دانید سعی کردم که در ۱۳۲۹ با تقسیم املاک شخصی خود شروع کنم. بعد از مدت کوتاهی متأسفانه وضع مملکت دستخوش حوادث شد و کسانی که در آن موقع زمامدار دولت بودند به آن برنامه خاتمه دادند و برای مدت کوتاهی متوقف شد. بعدها فهمیدیم که آن نظر متوقف کردن این برنامه چه معنایی داشت. معنای متوقف کردن این برنامه در ۱۳۳۱ را ما در اتفاقاتی که در این یک سال اخیر در این مملکت افتاد فهمیدیم، یعنی همان حرفی که من در کنگره دهقان‌ها زدم که در مقابل این نهضت بزرگ ما، این انقلابی ملی ما، دو قوه از پای نخواهند نشست و ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ باهم دست اتحاد خواهند داد تا مانع پیشرفت و سرافرازی این مملکت بشوند. همین اتحاد این دو قوه بود که در ۱۳۳۱ به زمامداران کور وقت در واقع حکم کرد که در همان موقع این برنامه اصلاحات ارضی را متوقف کنند.


بعد از مدتی خواستیم که اصلاحات ارضی شخصی خود را به مملکت تعمیم بدهیم، لایحه تقسیم خالصجات را به تصویب رساندیم، و لایحه محدودیت ارضی زراعتی را نیز به مجلس دادیم. همان طوری که قبلاً گفتیم این لایحه به یک طریقی وارد مجلس شد و به طریق دیگری خارج. درست مصداق اصطلاح معروف است که یک شیر برازنده خوش ترکیبی وارد مجلس شد و بدون یال و دم و اشکم خارج شد. چرا؟ چون تا قبل از این انتخابات، تا قبل از آزادی دهقان، تا قبل از الغاء رژیم ارباب و رعیتی، کشاورزان زحمتکش ایران و سایر طبقاتی که زنجیرهای اسارت به پای آن‌ها بسته شده بود در رفتن به پای صندوق از خود اراده‌ای نداشتند، مجبور بودند که آن چیزی را که یا ارباب به آن‌ها می‌گفت یا صاحبان نفوذی که به هر قیمتی می‌خواستند منافع قدیمی و پوسیده‌ای را برای خود در مملکت حفظ کنند انجام دهند. پس در مورد آن لایحه که در مجلسی که به آن ترتیب تشکیل می‌شد غیر از همان اتفاقی که افتاد نمی‌بایستی انتظاری داشته باشیم. تا اینکه بالاخره در مقابل مقایسه وضع خود با تمدن امروز جهان، قریب سه سال پیش تصمیم گرفتیم که برای حفظ و بقای این مملکت منتظر حوادث نشویم، بلکه خودمان حوادث را بیافرینیم و بر آن‌ها فایق بشویم تا اینکه آینده مملکت خود را تأمین بکنیم و با ملل راقیه دنیا برابر و همسر زندگانی کنیم. علیهذا مجبور شدیم برای انجام اصلاحات و پیشرفت‌های مملکت تا مدتی بدون دغدغه و اشکالاتی تصمیماتی را که برای پیشرفت مملکت لازم بود اتخاذ کنیم. دو سال و نیم ما بدون نمایندگی که مربوط به گذشته این مملکت بودند زندگی کردیم و نتیجه این دو سال و نیم همین است که امروز می‌بینید، یعنی در ششم بهمن با آن شور و ذوق که شما به پای صندوق‌های تصویب ملی رفتید و به انقلاب ایران صحه گذاردید. این انقلاب ایران چیزی است که شما دهقان‌های ایران را آزاد کرد، به رژیم ارباب رعیتی خاتمه داد، به کارگر ایرانی وضع فعلی را بخشید، به نصف جمعیت مملکت یعنی زن‌های ایرانی آزادی داد.


نمی‌توانیم امروز در تمام جزییات وارد بشویم. بلکه فقط راجع به امور اصلاحات ارضی مختصری صحبت می‌کنیم.


وقتی که قانون اصلاحات ارضی اول تصویب شد و ما به مراغه رفتیم و برنامه را اعلام کردیم، خیلی‌ها بودند که فکر می‌کردند این برنامه‌ها در مملکت عملی نیست. شاید اولین کسانی که از طرف اصلاحات ارضی به دهات مراغه فرستاده شده بودند، مواجه با اشکالات شدند. بعضی‌ها آن‌ها را تهدید کردند، ولی دستور من به قوای مسلح مملکت این بود که با تمام قوا مجری این برنامه هستند و هر کسی را که خواست حتی یک ثانیه اجرای قانون را به تأخیر بیندازد، خلع سلاح بکنند، یعنی از صدمه رساندن او جلوگیری بکنند. در مراغه توضیح دادم که امروز دنیا چطور است و به عقیده من مالکیت چطور ممکن است ادامه داشته باشد. نصیحت من این بود که شما مالکین جایی که با زارع سروکار دارید بهتر است که آن زمین را به زارع واگذار بکنید و خودتان با ماشین آلات در جایی که زارع نیست به کار بپردازید. البته گمان نمی‌کنم که همه از این حرف‌ها، یا پند گرفتند یا خوششان آمد، ولی از من نصیحت کردن بود برای اینکه آتیه را می‌دیدم.


چند صباحی گذشت و همان دو قوه‌ای که اتحاد غیر مقدس باطنی با هم داشتند شروع به عمل کردند. مهندس ملک عابدی را در فارس به قتل رساندند. کشتن او ما را از اجرای برنامه منصرف نکرد. کشتن او شاید در تصمیم من برای به مراجعه گذاشتن آرای عمومی لوایح اصلاحات ارضی و لوایح دیگری که جامعه ایرانی را زیرورو می‌کرد بی تأثیر نبود. آن عکس‌العمل خائنانه باعث تسریع در تصمیم گرفتن از طرف من و تأیید از طرف شما شد که به آن زندگی ناجوانمردانه و غیر قابل تحمل گذشته زودتر خاتمه بدهیم. برنامه اصلاحات ارضی با فداکاری‌های حقیقتاً تمام مأمورین این سازمان ادامه یافت. این جوان‌ها بدون فوق‌العاده و حتی بدو خرج سفر، به محض اینکه به آن‌ها می‌گفتند بروید در فلان نقطه دورافتاده مملکت، شاید بعد از چند ساعت در راه بودند. حقوق‌های آن‌ها ناچیز بود. تنها محرک آنان قطعاً ایمان به این برنامه بود و به آینده‌ای که برای مملکت پیش خودشان تجسم می‌کردند.


ششم بهمن آمد و شما ملت انقلابی ملی خودتان را تصویب کردید. ولی این هنوز به عمر خائنانه آن اتحاد خاتمه نداده بود. دیدید که بعد از ششم بهمن، بعد از چند روزی یک مشت از خدا بی خبر سعی کردند که در فارس غائله‌ای راه بیندازند که به خیال خودشان باعث رکود و شکست انقلاب ملی ما بشود. یک مشت مردم گمراه، یک مشت قاتلین حرفه‌ای و پیشه‌ای، با تحریک مرتجع و مخرب که ما اسنادش را داریم، به خیال خودشان افتادند توی کوه‌ها که قتل ملک عابدی را تجدید بکنند و یا ما را مرعوب بکنند و برنامه ما را متوقف سازند.


به همت سربازهای رشید وطن شما که متأسفانه آن‌ها نیز تلفات دادند و شاید تلفاتشان در حدود هفتاد الی هشتاد نفر از سرباز و ژاندارم و غیره بود آن غائله خائنانه و در عین حال بچگانه و مضحک پایان یافت. بعد از آن ما پانزده خرداد را داشتیم که در آن بدترین مظاهر وحشیگری و عقب افتادگی و تحجّر فکری نمایان شد که برای این مملکت ننگی بود، ولی باز اراده قوی ملت ایران، و همچنین وظیفه شناسی قوای مسلح، در عرض مدت کوتاهی به این وضع خاتمه داد. جواب ۱۵ خرداد با رویه و تصمیم خلل ناپذیر شما در رفتن به پای صندوق‌ها در بیست و ششم شهریور و انتخاب کردن افرادی که به انقلاب ملی ما مؤمن بودند داده شد. بزرگترین پاداشی که ملت ایران برای اظهار قدردانی به مأمورین اصلاحات ارضی و کشاورزی داد همان بود که بیست و هشت نفر از وزارت کشاورزی و بخصوص مأمورین اصلاحات ارضی را به نمایندگی از طرف خود برای مجلس شورای ملی انتخاب کرد. این بزرگترین افتخاری بود که ملت می‌توانست به این خدمتگزاران خود بدهد.


ملت ایران، بدانید که این وقایع مختصری که برای شما شرح دادم امروز پایه‌های آینده شما را به محکمترین طریقی پی ریزی کرده است. روح اتحادی که من امروز در تمام طبقات ایران می‌بینم، نه فقط در عمر من و در مدت سلطنت من بی سابقه است، بلکه فکر می‌کنم کمتر زمانی در این مملکت دیده شده باشد. البته اطلاع داشتم و می‌دانستم، ولی همین مسافرت چهار روزه من فرصت آن را داد که اصلاً من در ایرانی یک قیافه جدیدی ببینم. این قیافه را در بچه خُردی که در دبستان بود می‌دیدیم، در جوان‌های بزرگتری که در دبیرستان‌ها بودند می‌دیدم، در کاسبی که در شهر بود می‌دیدم، در زارعی که در سر مسیر راه ما بود می‌دیدم، در پیر مرد و پیر زن می‌دیدم و حتی بعضی اوقات در افراد افلیج که بعضی‌ها دست و پا نداشتند و بعضی‌ها کور بودند می‌دیدم که مثل یک پارچه آتش از زمین می‌جستند و فریاد می‌کشیدند، فریادی که مسلماً برای استقبال از آینده ایران بود. آن کسی که کور است و دنیا را نمی‌بیند، آن کسی که افلیج است و زمین گیر است، برای چه اینطور فریاد شادی می‌کشید؟ مسلماً برای خودش نبود، چون او تقریباً از این دنیا محروم است، ولی فریاد او برای بیست و چند میلیون نفر دیگر ایرانی بوده برای اینکه مؤمن شده است که آینده شما تأمین است. لازم نیست که این شخص حتماً یک استاد دانشگاه و پروفسور باشد که بفهمد. وقتی یک چیزی حقیقت داشته باشد در قلب هر کسی خطور می‌کند، چه این شخص سواد داشته باشد، چه نداشته باشد، چه زارع باشد، چه کاسب، چه پیرمرد باشد، چه بچه خردسال باشد. این اتحاد را من در ملت ایران بطور بی سابقه‌ای می‌بینم و همین است باعث رمز پیشرفت ما در مقابل تمام موانعی که سر راه ما بود.


امروز نه فقط کوچکترین مانعی دیگر باقی نیست، بلکه این نیروی نهانی و آتشینی که در تمام شما می‌بینم باعث این خواهد شد که در اندک مدتی ملت کهنسال ایران به سمت جلو، به سمت عالی ترین هدف‌های اجتماعی، به افتخار و سرافرازی همدوش مترقی ترین جوامع دنیا به پیش برود.


خداوند همیشه یار و مددکار شما باد!