دیوان شمس/هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۴۳ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من)
از مولوی
'


هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است منگر اندر کار خویش و بنگر اندر کار من در بهاران گشت ظاهر جمله اسرار زمین چون بهار من بیاید بردمد اسرار من چون به گلزار زمین خار زمین پوشیده شد خارخار من نماند چون دمد گلزار من هر کی بیمار خزان شد شربتی خورد از بهار چون بهار من بخندد برجهد بیمار من چیست این باد خزانی آن دم انکار تو چیست آن باد بهاری آن دم اقرار من