دیوان شمس/می‌دان که زمانه نقش سوداست

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۴۷ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (می‌دان که زمانه نقش سوداست)
از مولوی
'


می‌دان که زمانه نقش سوداست بیرون ز زمانه صورت ماست
زیرا قفصی‌ست این زمانه بیرون همه کوه قاف و عنقاست
جویی‌ست جهان و ما برونیم بر جوی فتاده سایه ماست
این جا سر نکته‌ای‌ست مشکل این جا نبود ولیکن این جاست
جز در رخ جان مخند ای دل بی او همه خنده گریه افزاست
آن دل نبود که باشد او تنگ زان روی که دل فراخ پهناست
دل غم نخورد غذاش غم نیست طوطی‌ست دل و عجب شکرخاست
مانند درخت سر قدم ساز زیرا که ره تو زیر و بالاست
شاخ ار چه نظر به بیخ دارد کان قوت مغز او هم از پاست