دیوان شمس/موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۴۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین)
از مولوی
'


موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین از فراق دلبری کاسدکن خوبان چین جان ز غیرت گوش را گوید حدیثش کم شنو دل ز غیرت چشم را گوید که رویش را مبین دست عشرت برگشادم تا ببندم پای غم عشرتم همرنگ غم شد ای مسلمانان چنین دست در سنگی زدم دانم که نرهاند مرا لیک غرقه گشته هم چنگی زند در آن و این از در دل درشدم امروز دیدم حال او زردروی و جامه چاک و بی‌یسار و بی‌یمین گفتمش چونی دلا او گریه درشدهای های از فراق ماه روی همنشان همنشین