دیوان شمس/ز خاک من اگر گندم برآید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ز خاک من اگر گندم برآید) از مولوی |
' |
ز خاک من اگر گندم برآید | از آن گر نان پزی، مستی فزاید | |
خمیر و نانِبا دیوانه گردد | تنورش بیت مستانه سَراید | |
اگر بر گور من آیی زیارت | تو را خَرپشتهام رقصان نماید | |
مَیا بیدف به گورم، ای برادر! | که در بزم خدا غمگین نشاید | |
زَنَخ بَربَسته و در گور خفته | دهان افیون و نقل یار خاید | |
بِدَرّی زآن کفن، بر سینه بندی | خراباتی ز جانت درگشاید | |
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان | ز هر کاری به لابد کار زاید | |
مرا حق از می عشق آفریدست | همآن عشقم اگر مرگم بساید | |
منم مستی و اصل من مِی عشق | بگو از می بجز مستی چه آید؟ | |
به بُرج روحِ شمسِالدین تبریز | بِپَرّد روح من، یک دم نپاید |