دیوان شمس/جان پیش تو هر ساعت می‌ریزد و می‌روید

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۳۲ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (جان پیش تو هر ساعت می‌ریزد و می‌روید)
از مولوی
'


جان پیش تو هر ساعت می‌ریزد و می‌روید از بهر یکی جان کس چون با تو سخن گوید هر جا که نهی پایی از خاک بروید سر وز بهر یکی سر کس دست از تو کجا شوید روزی که بپرد جان از لذت بوی تو جان داند و جان داند کز دوست چه می‌بوید یک دم که خمار تو از مغز شود کمتر صد نوحه برآرد سر هر موی همی‌موید من خانه تهی کردم کز رخت تو پر دارم می‌کاهم تا عشقت افزاید و افزوید جانم ز پی عشق شمس الحق تبریزی بی پای چو کشتی‌ها در بحر همی‌پوید