دیوان شمس/این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید) از مولوی |
' |
این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید | چون صفیری و ندایی ز سوی غیب شنید | |
آن مراد همه عالم چه فرستاد رسول | که بیا جانب ما چون نپرد جان مرید | |
بپرد جانب بالا چو چنان بال بیافت | بدرد جامه تن را چو چنان نامه رسید | |
چه کمندست که پر میکشد این جانها را | چه ره است آن ره پنهان که از آن راه کشید | |
رحمتش نامه فرستاد که این جا بازآ | که در آن تنگ قفص جان تو بسیار طپید | |
لیک در خانه بیدر تو چو مرغی بیپر | این کند مرغ هوا چونک به چستی افتید | |
بی قراریش گشاید در رحمت آخر | بر در و سقف همیکوب پر اینست کلید | |
تا نخوانیم ندانی تو ره واگشتن | که ره از دعوت ما گردد بر عقل بدید | |
هر چه بالا رود ار کهنه بود نو گردد | هر نوی کید این جا شود از دهر قدید | |
هین خرامان رو در غیب سوی پس منگر | فی امان الله کان جا همه سودست و مزید | |
هله خاموش برو جانب ساقی وجود | که می پاک ویت داد در این جام پلید |