دیوان شمس/اگر سرمست اگر مخمور باشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر سرمست اگر مخمور باشم) از مولوی |
' |
اگر سرمست اگر مخمور باشم | مهل کز مجلس تو دور باشم | |
رخم از قبله جان نور گیرد | چو با یاد تو اندر گور باشم | |
قرارم کی بود خود در تک گور | چو بر دمگاه نفخ صور باشم | |
صد افسنتین و داروهای نافع | تویی جان را چو من رنجور باشم | |
شوم شیرین ز لطف گوهر تو | اگر چون بحر تلخ و شور باشم | |
اگر غم همچو شب عالم بگیرد | برآ ای صبح تا منصور باشم | |
تویی روز و منم استاره روز | عجب نبود اگر مشهور باشم | |
به من شادند جمله روزجویان | چو پیش آهنگ چون تو نور باشم | |
مرا مخمور می داری نه از بخل | ولی تا ساکن و مستور باشم | |
بدان مستور می داری چو حوتم | که تا از عقربت مهجور باشم | |
چه غم دارم ز نیش عقرب ای ماه | چو غرق شهد چون زنبور باشم | |
خمش کردم ولیکن عشق خواهد | که پیش زخمهاش طنبور باشم |