دیوان شمس/اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۲۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (ویرایش 94.182.147.45 (بحث) به آخرین تغییری که PedramBot انجام داده بود واگردانده شد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم)
از مولوی
'


اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم کی ببینم مرا چنان که منم گفتی اسرار در میان آور کو میان اندر این میان که منم کی شود این روان من ساکن این چنین ساکن روان که منم بحر من غرقه گشت هم در خویش بوالعجب بحر بی‌کران که منم این جهان و آن جهان مرا مطلب کاین دو گم شد در آن جهان که منم فارغ از سودم و زیان چو عدم طرفه بی‌سود و بی‌زیان که منم گفتم ای جان تو عین مایی گفت عین چه بود در این عیان که منم گفتم آنی بگفت‌های خموش در زبان نامده‌ست آن که منم گفتم اندر زبان چو درنامد اینت گویای بی‌زبان که منم می شدم در فنا چو مه بی‌پا اینت بی‌پای پادوان که منم بانگ آمد چه می دوی بنگر در چنین ظاهر نهان که منم شمس تبریز را چو دیدم من نادره بحر و گنج و کان که منم