دیوان شمس/از آتش ناپیدا دارم دل بریانی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۵۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (از آتش ناپیدا دارم دل بریانی)
از مولوی
'


از آتش ناپیدا دارم دل بریانی فریاد مسلمانان از دست مسلمانی شهد و شکرش گویم کان گهرش گویم شمع و سحرش خوانم یا نادره سلطانی زین فتنه و غوغایی آتش زده هر جایی وز آتش و دود ما برخاسته ایوانی با این همه سلطانی آن خصم مسلمانی بربود به قهر از من در راه حرمدانی بگشاد حرمدانم بربود دل و جانم آن کس که به پیش او جانی به یکی نانی من دوش ز بوی او رفتم سر کوی او ناگاه پدید آمد باغی و گلستانی آن جا دل و دلداری هم عالم اسراری هم واقف و بیداری هم شهره و پنهانی در خدمت خاک او عیشی و تماشایی در آتش عشق او هر چشمه حیوانی