دیوان شمس/چراغ عالم افروزم نمیتابد چنین روشن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چراغ عالم افروزم نمیتابد چنین روشن) از مولوی |
' |
چراغ عالم افروزم نمیتابد چنین روشن | عجب این عیب از چشم است یا از نو یا روزن | |
مگر گم شد سر رشته چه شد آن حال بگذشته | که پوشیده نمیماند در آن حالت سر سوزن | |
خنک آن دم که فراش فرشنا اندر این مسجد | در این قندیل دل ریزد ز زیتون خدا روغن | |
دلا در بوته آتش درآ مردانه بنشین خوش | که از تأثیر این آتش چنان آیینه شد آهن | |
چو ابراهیم در آذر درآمد همچو نقد زر | برویید از رخ آتش سمن زار و گل و سوسن | |
اگر دل را از این غوغا نیاری اندر این سودا | چه خواهی کرد این دل را بیا بنشین بگو با من | |
اگر در حلقه مردان نمیآیی ز نامردی | چو حلقه بر در مردان برون می باش و در می زن | |
چو پیغامبر بگفت الصوم جنه پس بگیر آن را | به پیش نفس تیرانداز زنهار این سپر مفکن | |
سپر باید در این خشکی چو در دریا رسی آنگه | چو ماهی بر تنت روید به دفع تیر او جوشن |