دیوان شمس/هر که بهر تو انتظار کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هر که بهر تو انتظار کند) از مولوی |
' |
هر که بهر تو انتظار کند | بخت و اقبال را شکار کند | |
بهر باران چو کشت منتظر است | سینه را سبز و لاله زار کند | |
بهر خورشید کان چو منتظر است | سنگ را لعل آبدار کند | |
انتظار ادیم بهر سهیل | اندر او صد هزار کار کند | |
آهنی کانتظار صیقل کرد | روی را صاف و بیغبار کند | |
ز انتظار رسول تیغ علی | در غزا خویش ذوالفقار کند | |
انتظار جنین درون رحم | نطفه را شاه خوش عذار کند | |
انتظار حبوب زیر زمین | هر یکی دانه را هزار کند | |
آسیا آب را چو منتظر است | سنگ را چست و بیقرار کند | |
انتظار قبول وحی خدا | چشم را چشم اعتبار کند | |
انتظار نثار بحر کرم | سینه را درج در چو نار کند | |
شیره را انتظار در دل خم | بهر مغز شهان عقار کند | |
بی کنارست فضل منتظرش | رانده را لایق کنار کند | |
تا قیامت تمام هم نشود | شرح آن کانتظار یار کند | |
ز انتظارات شمس تبریزی | شمس و ناهید و مه دوار کند |