دیوان شمس/میدان که زمانه نقش سوداست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (میدان که زمانه نقش سوداست) از مولوی |
' |
میدان که زمانه نقش سوداست | بیرون ز زمانه صورت ماست | |
زیرا قفصیست این زمانه | بیرون همه کوه قاف و عنقاست | |
جوییست جهان و ما برونیم | بر جوی فتاده سایه ماست | |
این جا سر نکتهایست مشکل | این جا نبود ولیکن این جاست | |
جز در رخ جان مخند ای دل | بی او همه خنده گریه افزاست | |
آن دل نبود که باشد او تنگ | زان روی که دل فراخ پهناست | |
دل غم نخورد غذاش غم نیست | طوطیست دل و عجب شکرخاست | |
مانند درخت سر قدم ساز | زیرا که ره تو زیر و بالاست | |
شاخ ار چه نظر به بیخ دارد | کان قوت مغز او هم از پاست |