دیوان شمس/ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را) از مولوی |
' |
ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را | آن راه زن دل را آن راه بر دین را | |
زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد | مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را | |
آن باده انگوری مر امت عیسی را | و این باده منصوری مر امت یاسین را | |
خمها است از آن باده خمها است از این باده | تا نشکنی آن خم را هرگز نچشی این را | |
آن باده بجز یک دم دل را نکند بیغم | هرگز نکشد غم را هرگز نکند کین را | |
یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر | جانم به فدا باشد این ساغر زرین را | |
این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد | آن را که براندازد او بستر و بالین را | |
زنهار که یار بد از وسوسه نفریبد | تا نشکنی از سستی مر عهد سلاطین را | |
گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر میجو | رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را |