دیوان شمس/ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته) از مولوی |
' |
ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته | سرها بریده بیعدد در رزم تو پا کوفته | |
چون عزم میدان زمین کردی تو ای روح امین | ذرات خاک این زمین از عزم تو پا کوفته | |
فرمان خرمشاهیت در خون دل توقیع شد | کف کرد خون بر روی خون از جزم تو پا کوفته | |
ای حزم جمله خسروان از عهد آدم تا کنون | بستان گرو از من به جان کز حزم تو پا کوفته | |
خوارزمیان منکر شده دیدار بیچون را ولی | از بینش بیچون تو خوارزم تو پا کوفته | |
ای آفتاب روی تو کرده هزیمت ماه را | و آن ماه در راه آمده از هزم تو پا کوفته | |
چون شمس تبریزی کند در مصحف دل یک نظر | اعراب او رقصان شده هم جزم تو پا کوفته |