دیوان شمس/ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او) از مولوی |
' |
ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او | عقل و خرد خیره او دل شکرآکنده او | |
چیست مراد سر ما ساغر مردافکن او | چیست مراد دل ما دولت پاینده او | |
چرخ معلق چه بود کهنه ترین خیمه او | رستم و حمزه کی بود کشته و افکنده او | |
چون سوی مردار رود زنده شود مرد بدو | چون سوی درویش رود برق زند ژنده او | |
هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او | هیچ نبود و نبود همسر و ماننده او | |
ملک جهان چیست که تا او به جهان فخر کند | فخر جهان راست که او هست خداونده او | |
ای خنک آن دل که تویی غصه و اندیشه او | ای خنک آن ره که تویی باج ستاننده او | |
عشق بود دلبر ما نقش نباشد بر ما | صورت و نقشی چه بود با دل زاینده او | |
گفت برانم پس از این من مگسان را ز شکر | خوش مگسی را که تویی مانع و راننده او | |
نقش فلک دزد بود کیسه نگهدار از او | دام بود دانه او مرده بود زنده او | |
بس کن اگر چه که سخن سهل نماید همه را | در دو هزاران نبود یک کس داننده او |