دیوان شمس/اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را) از مولوی |
' |
اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را | فراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را | |
بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خود | اگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما را | |
نوازشهای عشق او لطافتهای مهر او | رهانید و فراغت داد از رنج و نصب ما را | |
زهی این کیمیای حق که هست از مهر جان او | که عین ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را | |
عنایتهای ربانی ز بهر خدمت آن شه | برویانید و هستی داد از عین ادب ما را | |
بهار حسن آن مهتر به ما بنمود ناگاهان | شقایقها و ریحانها و گلهای عجب ما را | |
زهی دولت زهی رفعت زهی بخت و زهی اختر | که مطلوب همه جانها کند از جان طلب ما را | |
گزید او لب گه مستی که رو پیدا مکن مستی | چو جام جان لبالب شد از آن میهای لب ما را | |
عجب بختی که رو بنمود ناگاهان هزاران شکر | ز معشوق لطیف اوصاف خوب بوالعجب ما را | |
در آن مجلس که گردان کرد از لطف او صراحیها | گران قدر و سبک دل شد دل و جان از طرب ما را | |
به سوی خطه تبریز چه چشمه آب حیوانست | کشاند دل بدان جانب به عشق چون کنب ما را |