دیوان شمس/اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند) از مولوی |
' |
اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند | به جای مفرش و بالی همه مشت و لگد بیند | |
ازیرا خواب کژ بیند که آیینه خیالست او | که معلومست تعبیرش اگر او نیک و بد بیند | |
خصوصا اندر این مجلس که امشب در نمیگنجد | دو چشم عقل پایان بین که صدساله رصد بیند | |
شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او | شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند | |
خنک جانی که بر بامش همی چوبک زند امشب | شود همچون سحر خندان عطای بیعدد بیند | |
برو ای خواب خاری زن تو اندر چشم نامحرم | که حیفست آن که بیگانه در این شب قد و خد بیند | |
شرابش ده بخوابانش برون بر از گلستانش | که تا در گردن او فردا ز غم حبل مسد بیند | |
ببردی روز در گفتن چو آمد شب خمش باری | که هرک از گفت خامش شد عوض گفت ابد بیند |