دیوان شمس/اگر بگذشت روز ای جان به شب مهمان مستان شو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر بگذشت روز ای جان به شب مهمان مستان شو) از مولوی |
' |
اگر بگذشت روز ای جان به شب مهمان مستان شو | بر خویشان و بیخویشان شبی تا روز مهمان شو | |
مرو ای یوسف خوبان ز پیش چشم یعقوبان | شب قدری کن این شب را چراغ بیت احزان شو | |
اگر دوریم رحمت شو وگر عوریم خلعت شو | وگر ضعفیم صحت شو وگر دردیم درمان شو | |
اگر کفریم ایمان شو وگر جرمیم غفران شو | وگر عوریم احسان شو بهشتی باش و رضوان شو | |
برای پاسبانی را بکوب آن طبل جانی را | برای دیورانی را شهب انداز شیطان شو | |
تو بحری و جهان ماهی به گاهی چیست و بیگاهی | حیات ماهیان خواهی بر ایشان آب حیوان شو | |
شب تیره چه خوش باشد که مه مهمان ما باشد | برای شب روان جان برآ ای ماه تابان شو | |
خمش کن ای دل مضطر مگو دیگر ز خیر و شر | چو پیش او است سر مظهر دهان بربند و پنهان شو |