دیوان شمس/اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست) از مولوی |
' |
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست | تو ابر در او کش که بجز خصم قمر نیست | |
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست | وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست | |
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی | زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست | |
در مذهب عشاق به بیماری مرگست | هر جان که به هر روز از این رنج بتر نیست | |
در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی | میدان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست | |
هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق | تنگش تو به بر گیر که جز تنگ شکر نیست | |
شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت | منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست |