خواجوی کرمانی (غزلیات)/یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال) از خواجوی کرمانی |
' |
یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال | کانرا که حال هست چه حاجت بود بقال | |
برلوح کائنات مصور نمیشود | نقشی بدین جمال و جمالی بدین کمال | |
آنجا که یار پرده عزت برافکند | عارف کمال بیند و اهل نظر جمال | |
خون قدح بمذهب مستان حرام نیست | کز راه شرع خون حرامی بود حلال | |
جانم بجام لعل تو دارد تعطشی | چون تن به جان و تشنه به سرچشمهی زلال | |
آنها که دام بر گذر صید مینهند | اندیشه کی کنند ز مرغ شکسته بال | |
در هر چه هست چون بخیالت نظر کنم | گر جز جمال روی تو بینم زهی خیال | |
در راه عشق بعد منازل حجاب نیست | دوری گمان مبر که بود مانع وصال | |
خواجو اگر بعین حقیقت نظر کنی | وصل در جدایی و هجران در اتصال |