خواجوی کرمانی (غزلیات)/کار من شکسته بسامان رسید باز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (کار من شکسته بسامان رسید باز) از خواجوی کرمانی |
' |
کار من شکسته بسامان رسید باز | درد من ضعیف بدرمان رسید باز | |
شاخ امید من گل صد برگ بار داد | مرغ مراد من بگلستان رسید باز | |
از بارگاه مکرمت عام خسروی | تشریف خاص بین که بدربان رسید باز | |
آدم که آب کوثرش از دیده رفته بود | چون گل به صحن گلشن رضوان رسید باز | |
دیوان کنون حکومت دیوان کجا کنند | کانگشتری بدست سلیمان رسید باز | |
یکساله ره ز طرف چمن دور بود گل | لیکن بکام دوست ببستان رسید باز | |
یعقوب کو به کلبه احزان مقیم بود | نا گه بوصل یوسف کنعان رسید باز | |
بی تاج مانده بود سرتخت سلطنت | و اکنون چه غم که سنجق سلطان رسید باز | |
ای دل مباش طیره که جانم ز تیرگی | همچون خضر بچشمهی حیوان رسید باز | |
چندین چه نالی از شب دیجور حادثات | روشن برآ که صبح درفشان رسید باز | |
خواجو مسوز رشتهی جان را ز تاب دل | کان شمع شب فروز به ایوان رسید باز |