خواجوی کرمانی (غزلیات)/نی نگر با اهل دل هر دم بمعنی در سخن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (نی نگر با اهل دل هر دم بمعنی در سخن) از خواجوی کرمانی |
' |
نی نگر با اهل دل هر دم بمعنی در سخن | بشنو از وی ماجرای خویشتن بیخویشتن | |
بلبل بستانسرا بین در چمن دستانسرا | و او چون من دستان زن بستانسرای انجمن | |
گردر اسرار زبان بی زبانان میرسی | بی زبانی را نگر با بی زبانان در سخن | |
مطرب بی برگ بین از همدمان او را نوا | نالهی نایش نگر در پردهی دل چنگ زن | |
پستهی خندان شکر لب چون نباتش مینهند | از چه هر دم مینهند از پسته قندش در دهن | |
ایکه چون نی سوختی جانم چونی را ساختی | تاکه فرمودت که هردم آتشی در نی فکن | |
همچو من بی دوستان در بوستانش خوش نبود | زان بریدست از کنار چشمه و طرف چمن | |
راستی را گوئی از شیرین زبانی طوطیست | هر نفس در شکرستان سخن شکر شکن | |
گفتم آخر باز گو کاین نالهی زارت ز چیست | گفت خواجو من نیم هر دم چه میپرسی ز من |