خواجوی کرمانی (غزلیات)/ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست) از خواجوی کرمانی |
' |
ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست | وانجا که نیازست چه حاجت بنمازست | |
بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت | کان چیز که جز عشق بود عین مجازست | |
چون مرغ دل خستهی من صید نگردد | هرگاه که بینم که درمیکده بازست | |
آنکس که بود معتکف کعبهی قربت | در مذهب عشاق چه محتاج حجازست | |
هر چند که از بندگی ما چه برآید | ما بنده آنیم که او بنده نوازست | |
دائم دل پرتاب من از آتش سودا | چون شمع جگر تافته در سوز و گدازست | |
میسوزم و میسازم از آن روی که چون عود | کار من دلسوخته از سوز بسازست | |
حال شب هجر از من مهجور چه پرسی | کوتاه کن ای خواجه که آن قصه درازست | |
خواجو چکند بیتو که کام دل محمود | از مملکت روی زمین روی ایازست |