خواجوی کرمانی (غزلیات)/روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی)
از خواجوی کرمانی
'


روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی صبرم اگر مدد شدی دل ز تو واستاندمی
چون تو درآمدی اگر غرقه‌ی خون نبودمی بس که گهر بدیدگان در قدمت فشاندمی
کاج نراندی ای صنم توسن سرکش از برم تا ز دو دیده در پیت خون جگر نراندمی
پای دل رمیده گر باز بدستم آمدی ترک تو کردمی و خویش از همه وا رهاندمی
نوک قلم بسوختی از دل سوزناک من گرنه ز دیده دمبدم آب برو چکاندمی
ضعف رها نمی‌کند ورنه ز آه صبحدم شعله فروز چرخ را مشعله وانشاندمی
خواجو اگر چو دود دل دست در آه من زدی گر بزمین فرو شدی بر فلکش رساندمی