خواجوی کرمانی (غزلیات)/درد محبت درمان ندارد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (درد محبت درمان ندارد)
از خواجوی کرمانی
'


درد محبت درمان ندارد راه مودت پایان ندارد
از جان شیرین ممکن بود صبر اما ز جانان امکان ندارد
آنرا که در جان عشقی نباشد دل بر کن از وی کوجان ندارد
ذوق فقیران خاقان نیابد عیش گدایان سلطان ندارد
ایدل ز دلبر پنهان چه داری دردی که جز او درمان ندارد
باید که هر کو بیمار باشد درد از طبیبان پنهان ندارد
در دین خواجو ممن نباشد هر کو بکفرش ایمان ندارد