حافظ (غزلیات)/گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند) از حافظ |
' |
گفتم کِیاَم دهان و لبت کامران کنند گفتا به چَشم هر چه تو گویی چنان کنند گفتم خراج مصر طلب میکند لبت گفتا در این معامله کمتر زیان کنند گفتم به نقطه دهنت خود که بُرد راه گفت این حکایتیست که با نکتهدان کنند گفتم صَنَم پرست مشو با صَمَد نشین گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است گفت این عمل به مذهبِ پیرِ مغان کنند گفتم ز لعلِ نوشِ لبان پیر را چه سود گفتا به بوسهٔ شکرینش جوان کنند گفتم که خواجه کِی به سر حِجله میرود گفت آن زمان که مشتری و مَه قَران کنند گفتم دعای دولت او ورد حافظ است گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند