حافظ (غزلیات)/طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف) از حافظ |
' |
طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف | گر بکشم زهی طرب، ور بکشد زهی شرف | |
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من | گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف | |
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد | وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف | |
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من | کس نزدهست از این کمان تیرِ مراد بر هدف | |
چند به ناز پرورم مِهر بتان سنگدل | یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف | |
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک | مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف | |
بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لا تقل | مست ریاست محتسب، باده بده و لا تخف | |
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد | پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف | |
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق | بدرقه رهت شود همت شحنه نجف |
***