حافظ (غزلیات)/رونق عهد شباب است دگر بستان را
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۲۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (رونق عهد شباب است دگر بستان را) از حافظ |
' |
رونق عهد شَباب است دگر بستان را میرسد مژدهی گل، بلبل خوش الحان را ای صبا! گر به جوانان چمن بازرسی خدمت ما برسان، سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مُغبچهی باده فروش خاکروبِ در مِیخانه کنم مُژگان را ای که بر مَه کِشی، از عَنبرِ سارا، چُوگان مضطربحال مگردان، منِ سرگردان را ترسم این قوم که بر دُردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ایمان را یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را برو از خانه گردون بِدَر و نان مَطَلَب کآن سیه کاسه در آخر بِکُشد مهمان را هر که را خوابگه آخِر مشتی خاک است گو: «چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را؟» ماهِ کنعانیِ من! مَسندِ مصر آن تو شد وقت آن است که بِدرود کُنی زندان را حافظا! مِی خور و رِندی کن و خوش باش، ولی دامِ تزویر مَکُن چون دگران قرآن را