حافظ (غزلیات)/خم زلف تو دام کفر و دین است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (خم زلف تو دام کفر و دین است) از حافظ |
' |
خمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است | ز کارستان او یک شمه ایناست | |
جمالت مُعجز حسن است لیکن | حدیث غمزهات سحر مبین است | |
ز چشم شوخ تو جان کِی توان برد | که دایم با کمان اندر کمین است | |
بر آن چشم سیه صد آفرین باد | که در عاشقکُشی سحرآفرین است | |
عجب عِلمیست عِلم هیأت عشق | که چرخ هشتمش هفتم زمین است | |
تو پنداری که بدگو رفت و جان بُرد | حسابش با کرامالکاتبین است | |
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن | که دل بُرد و کنون دربند دین است |