حافظ (غزلیات)/به جان او که گرم دسترس به جان بودی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (به جان او که گرم دسترس به جان بودی) از حافظ |
' |
به جان او که گرم دسترس به جان بودی | کمینه پیشکش بندگانش آن بودی | |
بگفتمی که بها چیست خاک پایش را | اگر حیات گران مایه جاودان بودی | |
به بندگی قدش سرو معترف گشتی | گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی | |
به خواب نیز نمیبینمش چه جای وصال | چو این نبود و ندیدیم باری آن بودی | |
اگر دلم نشدی پایبند طره او | کی اش قرار در این تیره خاکدان بودی | |
به رخ چو مهر فلک بینظیر آفاق است | به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی | |
درآمدی ز درم کاشکی چو لمعه نور | که بر دو دیده ما حکم او روان بودی | |
ز پرده ناله حافظ برون کی افتادی | اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی |