حافظ (غزلیات)/ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۳۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت) از حافظ |
' |
ای شاهد قدسی! که کِشَد بند نقابت؟ و ای مرغ بهشتی! که دهد دانه و آبت؟ خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کآغوش که شد منزل آسایش و خوابت؟ درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشهی آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه، خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت هر ناله و فریاد که کردم، نشنیدی پیداست نگارا، که بلند است جنابت دور است سرِ آب از این بادیه، هش دار! تا غول بیابان نفریبد به سرابت تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل باری، به غلط صرف شد ایام شَبابت ای قصر دل افروز که منزلگه اُنسی یا رب! مَکُناد آفت ایّام خرابت حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد صلحی کن و بازآ، که خرابم ز عتابت